برخورد کوئیک و پارس در مشهد ۶ مصدوم برجا گذاشت (۲۸ اردیبهشت) پرونده سیل مشهد روی میز کمیسیون اصل نود! کشف پیکر‌های چهار مفقود سیلاب در فریمان (۲۸ اردیبهشت) قتل جوان ۲۷ ساله افغان به‌خاطر توپ بازی! (۲۸ اردیبهشت) تمام خسارت‌های درمانی بازنشستگان تامین اجتماعی تا اسفند ۱۴۰۲ پرداخت شد | تسویه حساب ۲۰ روزه با بازنشستگان بازگشایی ۴۴ محور مسدود شده در خراسان رضوی (۲۸ اردیبهشت) تصادف پراید و پژو ۲۰۶ در قوچان ۷ مصذوم برجا گذاشت(۲۸ اردیبهشت) از ۸۱ روستای دارای سکنه سرخس فقط یک روستا جاده دسترسی ندارد نجات معجزه آسای جوان مشهدی از داخل چاه (۲۸ اردیبهشت) نامه سرگشاده نایب رئیس کانون عالی بازنشستگان تامین اجتماعی به رئیس جمهور درباره کارگران و بازنشستگان   محور صالح آباد - تربت جام بازگشایی شد (۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) متلاشی شدنِ شبکه شیطان پرستی و دستگیری ۲۶۱ نفر نجات نیسان آبی با پنج سرنشین از درون سیلاب (۲۸ اردیبهشت) این پزشکان متخلف هستند عملیات گسترده هلال احمر در سطح استان خراسان رضوی تسویه ۱۰۶ هزار میلیارد تومان بدهی بانکی تامین اجتماعی سازمان برنامه و بودجه اجرای قانون همسان‌سازی بازنشستگان را به تاخیر نیندازد اطلاعیه اداره‌کل زندان‌های اصفهان درباره «توماج صالحی» آزمون استخدامی آموزش و پرورش برگزار شد (۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) بارش باران در جاده‌های خراسان رضوی (۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

ماجرای آن کوچه بن بست

  • کد خبر: ۲۲۵۲۶۲
  • ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۶:۱۱
ماجرای آن کوچه بن بست
یک بار در هفت سالگی «می خواستم سرم را بردارم و بروم*». می‌خواستم دیگر به خانه برنگردم. مقصرش هم خانم معتمدی معلم کلاس اولم بود....

البته دارم زیاده روی می‌کنم. مقصرش خودم هم بودم. هر بار یک عدد تک می‌گرفتم، انگار شهرداری دو طرفش را بلوکه گذاشته بود، خانم معتمدی دوتا خط تیره بزرگ هر دو ور آن عدد می‌گذاشت. معمولا هم -۲-می گرفتم.

این اولین و آخرین باری بود که این تصمیم به کله کوچکم خطور کرد. نمی‌دانم شاید در همان هفت سالگی از زندگی خسته شده بودم. شاید راه حل دیگری به ذهن نخودی ام نمی‌رسید.

خانم معتمدی معلم کلاس اولم بود. وقتی مشق نمی‌نوشتیم به ظاهر تنبل‌ها را به صف می‌کرد مداد سبز سوسمارش را از کیفش درمی آورد آن را می‌گذاشت لای انگشت اشاره وسطی و با غیظ فشار می‌داد. گریه مان که به هوا می‌رفت از پشت عینک با عصبانیت نگاهمان می‌کرد و می‌گفت بروید بتمرگید سرجایتان. حیف نانی که شما می‌خورید. گاهی وقتی چشمم به نان‌های وسط سفره می‌افتاد یادش می‌افتادم. لقمه را که توی دهانم می‌گذاشتم با خودم فکر می‌کردم یعنی الان این نان حیف می‌شود؟ نکند توی گلویم بماند و خفه شوم.

تنبل بودم. علت این حجم از تنبلی را هنوز هم نمی‌فهمم. هفته‌ای یکی دوبار دیکته داشتیم. خاطرم نیست تا شش ماه اول سال بیشتر از ۲ گرفته باشم. دفتر دیکته را که می‌گرفتم دستم، فوری چشمم به دو تا خط تیره بزرگ کنار ۲ می‌افتاد.

از ترس وقتی به خانه می‌رفتم دفتر را در هزار سوراخ مخفی می‌کردم مبادا کتک دیگری در خانه منتظرم باشد. هر بار می‌پرسیدند که دیکته چند شدی؟ می‎ گفتم: خانم دیکته نگفته.

بالاخره یک روز سوزن خانواده روی دیکته ام گیر کرد و گفتند اگه این بار دفترت را نشانمان ندهی به مدرسه می‌آییم و پرس و جو می‌کنیم. با این حال باز هم دیکته آن هفته را ۲ گرفتم. با همان دو خط تیره دوروبرش.

تا وقتی زنگ آخر نخورد خیلی به عواقب ماجرا پی نبرده بودم، اما در مسیر خانه تازه یادم آمد‌ای دل غافل به خانه برسم جواب بزرگ ترم را چه بدهم؟
آن قدر ترس برم داشته بود که ناامیدی برمن هفت ساله مستولی شد.

خلاصه مسیر دبستان سمیه در سنگ پل بابل تا میدان شهید بزاز را با کلی غصه طی کردم. یک خیابان مانده به مقصد راهم را کج کردم و داخل کوچه باریکی پیچیدم. خاطرم هست که در دلم داشتم با همه دوستان و اقوام و فامیل خداحافظی می‌کردم. با خودم تصور می‌کردم خواهرم گریه می‌کند، موهایش را چنگ می‌زند و به سینه اش می‌کوبد. دوستانم را تصور می‌کردم که هر روز در خانه مان می‌آیند و سراغم را می‌گیرند. راستش اصلا فکر نکردم کجا می‌خواهم بروم.

در همین فکر و خیال‌ها بودم که به آخر کوچه رسیدم. از قضا کوچه بن بست بود. تصور کردم ماجرا منتفی است و نمی‌توانم برای همیشه خانه را ترک کنم. انگار راهی برای ترک منزل نیست. راه رفته را برگشتم. دفتر جلد قرمز دیکته را از کیفم درآوردم. سطل آشغال قهوه‌ای رنگ کنار خیابان، جای خوبی برای انداختنش بود. آن را توی سطل انداختم. به خودم گفتم به خانه که رفتم می‌گویم دفترم را گم کرده ام.

حالا بعد از سی وپنج سال وقتی به این ماجرا فکر می‌کنم حس می‌کنم هنوز دفترم در همان کوچه بن بست در سطل آشغال قهوه‌ای مانده و من هنوز نگران نمره دیکته ام.

* (این اصطلاح را کرمانج‌های خراسان به کار می‌برند به این معنا که فرد برای همیشه برود و برنگردد)

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->